پنجشنبه هفته قبل رفتم به مراسم دفاع از پروژه های شرکت...که نزدیک به دو سال است با آنها کار آموزشی می کنم. خیلی تجربه جالبی بود. شش پروژه تحقیقاتی ارایه و از آنها دفاع شد و جلسه شبیه جلسات دفاع از پایان نامه بود. به ویژه اینکه هیهداتی بودند که از افراد ارایه دهنده سوال هم می پرسیدند.بعد از آن رفتم کتابخانه حسینیه ارشاد و کتابهای ملیکا جان را پس دادم و بعد برگشتم منزل تا منتظر بسته ای باشم که قرار بود بعداز ظهر بیاید. در همین فاصله که منزل بودم کمی به امور خانه هم رسیدم. شب رفتم به سمت افسریه. هفته پرکاری تمام شد. شنبه هم البته کم کار نبود. از صبح که همایش محیط زیست را داشتیم و بعد رفتم به جشنواره سدید. آنهم تجربه خیلی خوبی با جهاد دانشگاهی بود که سال قبل هم انجام داده بودیم ولی این بار خیلی پخته تر عمل کرده بودند. دیروز برای ضبط برنامه راجع به نمایه های علمی به رادیو گفتگو رفتم و با یکی از همکاران دانشگاه علم و صنعت در این برنامه شرکت کردیم ولی عجب روز پر ترافیکی بود. هم به مدرسه ملیکا جان دیر رسیدیم هم به دانشگاه. عصری هم رفتم شنوایی سنجی! گوشم مدتی است گرفته و خوب نمی شنوم. دقیقاً دو ساعت معطل شدم. خوشبختانه چیز خاصی نبود. مشکل سینوسهای تنفسی بود و سرما خوردگی. بعدش با عجله رفتم حسینیه رستم آباد و از آنجا هم دیگر منزل و خواب! چه روز خسته کننده ای بود. بماند که چقدر نامه های اتوماسیونی داشتم و مراجعینی سریش و پیگیر که باید با صبر و حوصله چالششان را حل می کردم. بین همه اینها جالب است که امروز دیگر از ((طرف)) خبری نبود که هرروز طلبکارانه پیام می داد که نامه کنگره ما را بزنید. حالا که خرش از پل گذشت دیگر هیچ! کلکاً ذات این ها انگار همین است. دست بگیر دارند فقط.