ده یازده ساله بودم که کتاب قصه های مجید را می خواندم. هنوز سریال قصه های مجید ساخته نشده بود و آنچه را می خواندم در ذهنم تجسم می کردم. عصبانیت های بی بی و سادگی و شیطنت مجید و خیلی چیزهای دیگر. یکی از این قصه ها بحث سر به هوا بودن مجید بود. آنقدر سر به هوا بود که نزدیک بوده چند بار زیر گاری برود. اما یکهو با یافتن کمی چند تومان از روی زمین سر به زیر می شود و همه اش می خواهد چیزی بیابد. آنقدر این قضیه شور می شود که هرکسی چیزی گم می کرد سراغ مجید را می گرفت. بی بی هم آرزو می کرد بالاخره سر به راه شود! حالا حکایت چیست؟ نسل جدید سر به زیر! البته دیگر فقط جوان ها سر به زیر نیستند میان سالها و کهن سالان هم سر به زیر شده اند و خیلی کم به هم توجه دارند. در مترو و اتوبوس و مطب دکتر و هنگام انتظار و خلاصه هر جایی سر به زیرند! سر به زیر به سمت موبایل! البته سر به زیر بودن هم بد نیست به شرط اینکه بدانیم چطور از این فرصت سربه زیر بودن به خوبی استفاده کنیم و بهره بگیریم. در دام شکاف اطلاعاتی نیفتیم و افزونگی اطلاعات و جعلی بودن اطلاعات آگاهی ما را تحت الشعاع قرار ندهد. امروز دیگر سر به زیر بودن بزرگ و کوچک نمی شناسد. همه سر به زیریم!