کتابداران فردا2

مدتی است پدر همسرم به درد پای عجیبی گرفتار شده است که  نمی دانیم منشاء آن کجاست! یک روز به طور خیلی ناگهانی از ناحیه پا دچار درد شدیدی شد به طوری که نمی توانست حتی بخوابد. خواستیم برویم پزشک مغز و اعصاب که دیدیم پدر همسرم اصلا نمی توانست تکان بخورد. ناچار شدیم تلفن بزنیم به مطلب دکتر. پزشک متخصص هم با کمال خونسردی و آرامش توضیحات لازم را داد و بعد به صورت اینترنتی، نسخه داروها و ام ار ای را نوشت و هزینه ای هم نگرفت. شاید اغراق نکرده باشم اولین بار یک کار به صورت تلفنی و نه به صورت اینکه ((خودش باید باشه)) به راحتی انجام شد. اینست قدرت کار از راه دور که شاید خیلی از ما از آن غافلیم و هنوز بعد از سالها نمی دانیم چطور تلفن به کار می آید!

بهمن ماه سال قبل، یک دوره نسبتاً سنگین برای کتابداران فلان سازمان برگزار کردیم. برنامه ای سخت و فشرده بود. هم به لحاظ تولید محتوا و هم به لحاظ ارائه خود درس، زمان زیادی گذاشته شد. دوره به خوبی و خوشی تمام شد لیکن امروز که 24 تیر است هنوز خبری از پرداخت حق الزحمه نیست. جالب است که کسی هم دیگر پاسخگو نیست. این کلاه گشادی که سرم رفت، درس عبرتی شد برای من که وقتی می خواهم برای سازمانی دوره برگزار کنم، اول هزینه را دریافت کنم بعد درس ارائه شود. شاید تصور شود که ای بابا این فلانی چقدر پولکی و کاسبکار است! به هرحال، هرچیزی هزینه ای دارد. داریم وقت می گذاریم، فکر میکنیم، حرف می زنیم، انرژی می گذاریم و به ازایش باید جبرانی داشته باشیم.

آردی بزن کنار ویتارا بیاد..

جمله کوتاه ولی سنگین و زننده..

وقتش است کم کم ماشین را عوض کنم..

صدای یک مکانیک خطاب به من بود. حالا اگر میخواست تعمیر کند میگفت پژو! بعد قیمت بی ام و دستمزد می گرفت! از رفتارش خوشم نیامد و رفتم یک مکانیکی دیگر که خوش اخلاق بود. حیف شد مشتری خوبی از دست داد. ولی توی راه با خودم فکر میکردم انگار دیگر نه همین لباس زیباست نشان ادمیت معنا ندارد.