یک یادداشت در خصوص باغ کتاب و کتابداران در خبرگزاری ایبنا
یک یادداشت در خصوص باغ کتاب و کتابداران در خبرگزاری ایبنا
بی شعوری عبارتی است که هیچ وقت از گفتنش شرم ندارم به کسی بگویم. حتماً کتاب بی شعوری را خوانده اید و میدانید بی شعورها چند دسته اند. الان قصد ندارم به انواع بی شعورها بپردازم ولی گاهی برخی از ما آدمها چنان رفتارهای بی شعورانه ای می کنیم که به نظر می رسد کم کاری از طرف ما کتابداران هم باشد! چرا؟ چون فکر میکنیم کتابخانه، فضایی کارمندی هست و نمیدانیم مسئولیت اجتماعی داریم و تربیت فرهنگی آدمها به عهده ما هم هست و نباید نسبت به این قضیه بی تفاوت باشیم. دیروز عصر، باید ملیکا کوچولو رو می بردم جایی بیرون از خانه، موقع برگشتن خاطرم آمد جلسه آنلاینی دارم ناچار وصل شدم و همزمان که وسائل خریداری شده در یک بغل و ملیکا در بغل دیگرم بود خواستم سوار خودرو بشوم. خواستم در را باز کنم که خودرویی دیگر رسید. ایستادم تا رد شود بعد، که رد شد از پنجره خودرو یک حرف ناجوری زد و گفت سه تا کار با هم میکنی بوووووق؟! کمی حیرت زده دیدمش و بعد با خودم گفتم بهتر است جواب آدم بی شعور و جاهل را ندهم. یادم آمد 4 سال پیش در فرودگاه کشور...، وقتی برای بازدید از کتابخانه عمومی این شهر رفته بودم ملیکا بغلم بود. مامور گیت وارسی گذرنامه ها دید ما در صف ایستادیم و بچه به بغل، صدایمان کرد و بدون نوبت امور بازرسی را سریع با لبخند و آرامش انجام داد. بعدا فهمیدم که چقدر کتابخانه ها در تبلیغ و ترویج مسئولیتهای اجتماعی نقش داشتند. حضورمان خیلی در جامعه به عنوان کتابدار کم هست و همین باعث میشود برخی بی شعورها بی شعورتر شوند و بی شعوری را ترویج دهند!
دیروز برای کاری سر ظهر داشتیم بیرون می رفتیم. داخل ماشین نشسته بودم و با ملیکا کوچولو صحبت می کردم که دیدم یک نفر صدایم می کند. برگشتم و دیدم یک خانم مسن و جا افتاده ای هست. فکر کردم ادرس می خواهد. گفت میشه یک خواهش کنم؟ گفتم بفرمایید. گفت این گوشی من نمیدونم چشه! وقتی باهاش کار میکنم یکی دیگه داخلش حرف می زنه! اول فکر کردم شوخی میکند ولی گفتم پیرزنی به سن او که نمیتواند آدمیزاد را سرکار بگذارد! گوشی را گرفتم و بررسی اش کردم. فهمیدم که گزینه ویژه نابینایان فعال است و روی هر گزینه ای کلیک میکند اعلام می شود. خلاصه حدود بیست دقیقه ای وقت گذاشتیم و با کمک همسرم بالاخره درستش کردیم و تحویلش دادیم. توی راه به همسرم می گفتم ببینید که یک کتابدار، به عنوان یک کتابدار مرجع همه جا به کار می آید. حیف جمعه ها کتابخانه ها تعطیل است و کتابدار موبایل اپلیکیشن هم اصلا وجود خارجی ندارد.
بعد از 2 سال، صدای شور و نشاط دانشجویان را شنیدم. آمده بودند و در لابی دانشکده با شور و حرارت با هم صحبت می کردند. یاد روزهایی افتادم که در اتاقم بودم و از بس سروصدا می کردند به سکوت دعوتشان می کردم! حالا همه دلمان برای آن شور و نشاط تنگ شده. کرونا زودتر برو تا به زندگی مان برسیم!
این مساله زیاد فکرم را مشغول کرده که چرا در منطقه یک تهران، جاهایی مثل قیطریه یا ولنجک، نهاد کتابخانه های عمومی، کتابخانه ندارد؟انگار مردم به بستنی، رستوران، مرکز خرید و انواع فست فودها بیشتر احتیاج دارند! سالی نهایتا ده هزار تومان عضویت در کتابخانه بیشتر می ارزد که عقل کسی بیشتر بشود یا شبی بیش از 200 هزار تومان خرج آسیب زدن به کبد و سیستم گوارشی و بعد هم آویزان این دکتر و آن دکتر شدن؟!
-